جدول جو
جدول جو

معنی کاظم خانی - جستجوی لغت در جدول جو

کاظم خانی
(ظِ)
دهی از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع در 30هزارگزی شمال خاوری گیلان و 4 هزارگزی باختر قیطول. دشت و معتدل و دارای 215 تن سکنه است، آب از رود خانه کفرآور دارد. محصول آن غلات و پنبه و ذرت و توتون و صیفی و تریاک و لبنیات و میوه جات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از اهل کلهر هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ظِ)
طایفه ای از تیره کلهر از ایلات کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ)
ابن صلاح الدین الخانی (1028- 1109 هجری قمری / 1619- 1697 میلادی) یکی از دانشمندان متصوف و از مردم حلب است. وی به عراق و حجاز و ترکیه سفر کرد و به حلب برگشت و تا هنگام مرگ متصدی منصب افتاء بود. تألیفاتی دارد و از اوست: 1- السیر والسلوک الی ملک الملوک، چاپی. 2- تصوف. 3- شرح علی الجزریه، در تجوید. 4- رساله فی المنطق. کتابهای اخیر خطی است. رجوع به سلک الدرر ج 4 ص 9 و اعلام النبلاء ج 6 ص 416 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 11 شود
لغت نامه دهخدا
(ظِ مِ)
میرزا کاظم کاشی، ابن امینا از شعرای ایران و از اهالی کاشان بود، و به هندوستان کوچ کرد در زمرۀ منشیان عالمگیر پادشاه درآمد و تاریخ سلالۀ وی را برشتۀ نظم درآورد وی پس از شروع بنای اطناب و تطویل را گذارد چنانکه شاه را ملول ساخت از این رو او را از ادامۀ آن مانع گردید. از اوست:
نیست از چاه زنخدان بتان قسمت ما
غیر آبی که ز حسرت به زبان میگردد.
(از قاموس الاعلام ترکی).
در تذکرۀ نصرآبادی آمده: ’ولد میرزا امینای کاشی به کمالات ظاهر و باطن آراسته چنانچه پاره ای تحصیل علوم نموده طبع انشائی هم دارد به هندوستان رفته درخدمت پادشاه عدالت پناه اورنگ زیب واقعه نویس است و اعتباری دارد. (تذکرۀ نصرآبادی ج 1 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
تیره ای از ایل جلیلوند که در اطراف قزوین سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 368)
لغت نامه دهخدا